زبان حال امیرالمومنین(ع) با محبوبهاش زهرای مرضیه (س)
دو آینه روبروی هم
مائیم، ما، دو آینه روبروی هم
تاباندهاند صورت ما را به سوی هم
تا خیره میشویم به هم با نگاهمان
وا میکنیم پنجرهها را به روی هم
من مرد روز رزم و تو بانوی اشک شب
نوشیدهایم سر خدا از سبوی هم
سر خم نمیکنیم مگر پیش پای عشق
عالم نمیخریم به یک تار موی هم
قرآن، نزول قدر تو؛ ایمان، قبول من
«یا ایها الذین» هم و «امنوا»ی هم
دریا ندیده است، نمیفهمد این کویر،
ما غرق می شویم چرا در وضوی هم؟
قهر است شهر با من و تو، مثل نی ببین
پیچیده بغض غربتمان در گلوی هم
آنها به فکر هیزم خشکند پشت در
ما خیره در نگاه تر و چاره جوی هم
نه دست بستهام و نه بازوی خستهات
طاقت نداشتند بیایند سوی هم
پروانهها خوشند، اگر چه در آتشند
پر میکشند در دلشان آرزوی هم
یک روز ما دوباره شبیه دو آینه
میایستیم رو به خدا روبروی هم